ترلور بیلدینگ در اولیو استریت نزدیک خیابان ششم، ضلع غربی بود (هنوز هم هست). پیادهروی مقابل آن با کفپوشهای لاستیکی سیاه و سفید فرش شده بود. داشتند جمعشان میکردند تا تحویل دولت بدهند، و مرد رنگپریده و سربرهنهای، که به قیافهاش میآمد ناظر ساختمان باشد، کارگرها را میپایید و انگار از چیزی که میدید حسابی غصهدار و دلشکسته شده بود. از کنارش رد شدم، از یک پاساژ که پر از ادامه ...
اکنون تنها مینشیند و به یاد میآرد. بارها و بارها شبح توماس آرویو، زن ماهسیما و گرینگوی پیر را میبیند که از پنجرهاش میگذرند، اما اینان روح نیستند، تنها تمامیِ گذشتهء دور خود را فرا خواندهاند، با این امید که او نیز چنین کند و به ایشان پیوندد. اما برای او این کار زمانی بس دراز میطلبید. نخست میبایست نفرت از توماس آرویو را از دل میشست که به او ادامه ...