در دوسوی رود یخبسته، جنگل وسیع پرکاج با حالتی مرموز وجود داشت. بادی تند لباس برفی شاخساران کاج را تکانده بود و در اینموقع آنها در زیر تیغکهای آفتاب رنگباخته که میرفت تا به غروب بنشیند سیاه و افسرده به نظر میرسیدند. چنان مینمود که از وحشت و غم بیکدیگر تکیه میکردند. زمین این جنگل همچون بیابانی که جنبندهای در آن وجود نداشت بیابانی چنان سرد و خاموش که آدمی ادامه ...
در شهر قدیمی “لندن”، در یکروز پائیز واقعی وو در ربع دوم قرن شانزدهم، در خانوادهء بینوائی بنام “کانتی” پسری به دنیا آمد که پد و مادرش این فرزند را نمیخواستند. درست در همانروز، در خانواده یک ثروتمند انگلیسی بنام “تودور” نوزادی متولد شد که پدر و مادرش با تمام وجود خواهان فرزندی بودند. تمام مردم انگلستان هم خواهان آن نوزاد بودند. مدتها بود که مردم در انتظار تولدش بودند ادامه ...