پنج سطر

از هر کتاب

Archive for آذر, ۱۳۹۷

این‌جاچین کمونیست است. من کشور چین را ندیده‌ام ولی فکر می‌کنم باید جایی مثل محلهء ما باشد. نه، در واقع محلهء ما مثل چین است، پر از آدم. می‌گویند در خیابان‌های چین هیچ حیوانی دیده نمی‌شود. هرجا نگاه کنی فقط آدم می‌بینی. با این حساب محلهء ما کمی بهتر از چین است چون یک گربهء هرزه داریم که روی هرّهء ایوان می‌نشیند و همسایه طبقهء سوم هم از قرار، طوطی   ادامه ...

فریبا وفی کتاب ایرانی نشر مرکز

شب کریسمس سال ۱۸۶۳ در آسمان شهر «کونکورد» در ایالت ماساچوست، هیچ ستاره‌ای چشمک نمی‌زد. درواقع ابرهای خاکستری کبودرنگی سراسر آسمان را پوشانیده بود. هوا رایحهء برف و بوی چوب سوخته می‌داد. سربازان از جنگ برگشته یقه‌های رنگ و رو رفتهء اونیفورمهای نظامیِ آبی‌رنگ خود را برگردانیده و در خیابانهای پرل و لای به دشواری حرکت می‌کردند. برخی از آنها، در حالی‌که باد سردی که می‌وزید برروی صورتشان می‌کوفت، لنگان   ادامه ...

امیرمحمود فخرداعی (مترجم) کتاب غیرایرانی لوییزا می الکات نشر صفی‌علیشاه

شانس بیوه‌مرد را با بیوه‌زن روبه‌رو کرد. یا شاید هم شانس در این بین نقشی نداشت، چرا که این داستان با روان آدمی سروکار دارد. گیریم هر طور که باشد، بیوه‌زن آنجا بود وقنی که بیوه‌مرد، بدون اینکه بیفتد، سکندری خورد. مرد در کنار زن ایسناد. کفش نمره ده در کنار کفش نمره هشت. بیوه‌مرد و بیوه‌زن درست رو به روی بساط یک زن دهاتی به هم برخوردند: مقداری قارچ   ادامه ...

آرش طهماسبی (مترجم) باشگاه ادبیات کتاب غیرایرانی گونتر گراس