بخش «علوم رفتاری» سازمان اف.بی.آی، که به جنایتهای پی در پی رسیدگی میکند، در طبقهء زیرین ساختمان آکادمی «کوانتیسو»، به گونهای قرار گرفته، که تقریبا از نظرها پنهان است. «کلاریس استارلینگ»، در حالی که بر اثر دویدن سریع از بلوار هوگان، واقع در میدان تمرین تیراندازی برافروخته شده بود، به آن بخش رسید. علفی در میان موهایش بود و روی بادگیری که با نشان اف.بی.آی بر تن داشت نیز، لکهای ادامه ...
آدم هیچوقت نمیداند که ضربه چه موقعی فرود میآید. هنگامیکه برای اولین بار “رولو ماتینز” را دیدم، در پروندهی پلیس امنیتی دربارهی او این یادداشت را نوشتم: “در شرایط عادی یک دیوانهی خندان است. زیاد مینوشد و ممکن است کمی دردسر درست کند. هنگامی که زنی رد میشود، نگاهش را بالا میاندازد و اظهارنظری میکند. اما اینطور بنظرم میآید که ترجیح میدهد کسی مزاحمش نشود. هرگز واقعا رشد نکرده و ادامه ...
گفتم: خانومجان غذا حاضره. بفرمائید سر میز. چیزی نگفت. همچنان به پارچهء در دستش چسبیده بود و آن را میدوخت. رفتم و بازویش را گرفتم و سر میز نشاندم فقط غر زد. به آشپزخانه رفتم، سینی را برداشتم و آوردم و جلویش گذاشتم. نگاه کرد اما به غذا دست نزد. به فکرم رسید با گفتن حرفی شروع کنم. پیشبندش را درآوردم و پشت گوشهای بزرگش بستم. گفت: امشب دوباره چکارکردی؟ ادامه ...
سرکار خانم رزِ عزیز! یا بهتر است بگویم فرزند عزیزم، زیرا در حقیقت کاری که سی و پنج سال پیش در حق شما انجام دادم، ما را چنان به یکدیگر ارتباط میدهد که گویی فرزندان یکدیگر هستیم. لحظه به لحظه به یاد دارم که چه طور شما را مورد تمسخر قرار دادم و سعی کردم تا شما را در نظر دیگران هم چون یک احمق جلوه دهم. هنوز بابتِ آن ادامه ...