پنج سطر

از هر کتاب

بایگانی برای ‘گراهام گرین’

در واپسین روشنی‌های روز به حاشیهء زمین‌های مرتفع کنار دریا رسید. وقتی بیشه را زیر پای خود دید می‌خواست از سبکباری و تسلی خاطر فریاد بکشد. می‌خواست خود را روی چمن‌های کوتاه و انبوه رها کند و به تماشای این سیاهی غلیظ و تسلی بخش که کمتر امید دیدن آنرا داشت بپردازد. این تنها وسیله‌ای بود که می‌توانست دل‌درد او را که در راه‌پیمائی‌های متزلزلش هنگام فرودآمدن از تپه دردناک‌تر   ادامه ...

ابراهیم صدقیانی (مترجم) انتشارات کتاب‌های جیبی صدف کتاب غیرایرانی گراهام گرین

آدم هیچوقت نمی‌داند که ضربه چه موقعی فرود می‌آید. هنگامیکه برای اولین بار “رولو ماتینز” را دیدم، در پرونده‌ی پلیس امنیتی درباره‌ی او این یادداشت را نوشتم: “در شرایط عادی یک دیوانه‌ی خندان است. زیاد می‌نوشد و ممکن است کمی دردسر درست کند. هنگامی که زنی رد می‌شود، نگاهش را بالا می‌اندازد و اظهارنظری می‌کند. اما اینطور بنظرم می‌آید که ترجیح می‌دهد کسی مزاحمش نشود. هرگز واقعا رشد نکرده و   ادامه ...

انتشارات لیبروس بهروز تورانی (مترجم) کتاب غیرایرانی گراهام گرین

من اکنون در بیست و دومین سال زندگی خود هستم و، با این همه، تنها سالگرد تولدی که می‌توانم آن را به وضوح از بقیه متمایز کنم دوازدهمین سالگردتولدم است، چون در این روز مرطوب و مه‌آلود سپتامبر بود که برای اولین بار کاپیتان را دیدم. هنوز هم می‌توانم خیسیِ سنگ‌ریزه‌های حیاط چارگوش مدرسه در زیر کفش‌های ورزشی‌ام را احساس کنم و به یاد بیاورم، هنگامی که در زنگ تفریح   ادامه ...

عباس پژمان (مترجم) کتاب غیرایرانی گراهام گرین نشر مرکز

کاسل، از بیش از سی سال پیش، که به عنوان کارمندی جوان به دستگاه پیوسته بود، ناهار خود را در میخانه‌ای پشت خیابان سینت جیمز، نه چندان دور از اداره، صرف می‌کرد. وقتی از او می‌پرسیدند چرا آنجا ناهار می‌خورد، به کیفیت عالی سوسیسها اشاره می‌کرد، شاید آبجوی دیگری را بر آبجوی واتنی ترجیح می‌داد، اما کیفیت سوسیسها آن را جبران می‌کرد. همیشه آماده بود تا راجع به اعمال خود،   ادامه ...

احمد میرعلایی (مترجم) کتاب غیرایرانی گراهام گرین نشر رضا

بعد از شام، در اتاقم مشرف به خیابان کاتینا، به انتظار پایل نشستم. گفته بود: «حداکثر تا ساعت ده خواهم آمد» و وقتی ساعت زنگ نیمشب را نواخت، دیگر نمی‌توانستم آرام بگیرم و رفتم پائین به خیابان. عده‌ای پیرزن با شلوارهای سیاه روی پاگرد چمباتمه نشسته بودند. ماه فوریه بود، گمان می‌کنم گرمشان شده بود. رانندهء سه‌چرخه‌ای پائی آهسته پا می‌زد و به‌سوی رودخانه می‌رفت. چراغهای محلی که هواپیماهای امریکائی   ادامه ...

انتشارات خوارزمی عزت‌الله فولادوند (مترجم) کتاب غیرایرانی گراهام گرین

آدمکشی در نظر «راون» کار مهمی نبود. تنها یک شغل تازه بود. فقط باید مواظب خودش می‌شد. باید مغزش را به کار می‌انداخت. مساله نفرت و کینه نبود. سفیر را فقط یک بار دیده بود، هنگامی که پیرمرد، با ژولیده، از قطعه زمینی که تازه در آن چند خانه ساخته بودند، میان درختهای چراغانی شده جشن میلاد مسیح، سرازیر شده بود، او را به راون نشان داده بودند. پیرمردی بود   ادامه ...

انتشارات اساطیر پرویز داریوش (مترجم) کتاب غیرایرانی گراهام گرین

     فکر کنم که از دکتر فیشر بیشتر از هر مرد دیگری که می‌شناختم بدم می آمد، درست هم آنگونه که دخترش را بیشتر از هر زن دیگری دوست داشتم. اصلا آشنایی من و این دختر چیز غریبی بود، چه رسد به ازدواج کردن. آنالوئیز و پدر میلیونرش در عمارت سفید بزرگی به سبک کلاسیک زندگی میکردند که در کنار دریاچه ورسوای ژنو قرار داشت… ■ ضیافت (دکتر فیشر ژنوی)   ادامه ...

حسن صالحی (مترجم) کتاب غیرایرانی گراهام گرین نشر تندر