پانزده ژوئن ۱۷۶۷ آخرین روزی بود که برادرم کوزیمو لاورس دوروندو با ما گذراند. این روز را چنان به یاد دارم که انگار دیروز بود. در ناهارخوری خانهمان در اومبروزا نشسته بودیم. شاخههای پربرگ بلوط بزرگ باغ از پنجره دیده میشد. نیمروز بود. خانوادهء ما، به رسم قدیمی، همیشه در این ساعت ناهار میخورد. ناهار بعد از ظهر، شیوهای که در بارولنگار فرانسه باب کرده بود و همهء اشراف آن ادامه ...
شب فرا رسیده بود. در خارج روشنائی در کوچهها پرتو میزد و تابلوی نئون رستوران از گوشهای پرتوهای قرمزرنگی باطراف پراکنده میساخت و اثر آن تا بدرون اطاقها پیش میامد. جیم مدت دو ساعتی در روی چهارپایه کوچکی نشسته و پاها را روی تخت قرار داده بود، وقتی تاریکی همه جا را فرا گرفت پاها را به کف اطاق قرار داد و با دستهایش پاهای خسته را مالش داد و ادامه ...
راجر بشنیدن نام خود چرتش پاره شد و از آن حالت نیمه بیهوشی و خوابآلود بیرون آمد و متوجه شد که باید چند ساعتی خوابیده باشد. هنگامیکه راجر بوکانان روی صندلی راحتی در ایوان هتل دراز کشید آفتاب ملایمی بصورتش تابیده بود و زمزمهء امواج دریا گوشش را نوازش میداد ولی اکنون که چشم میگشود هوا رو بتاریکی میرفت و نسیم سردی میوزید. ناگهان صدای جوان و پرشوری سکوت را ادامه ...
یوتا-جیما به معنی جزیرهی آواهاست، جزیرهای کم جمعیت با چیزی حدد هزار و چهارصد سکنه و ساحلی کمتر از سه مایل. در این جزیره از دو نقطه میتوان چشمانداز فوقالعاده زیبایی را تماشا کرد. یکی از این دو، معبد یاشیرو است، که رو به شمال غربی دارد و در نزدیکی راس جزیره قرار گرفته. معبد به منظرهای باز و یکپارچه از خلیج ایس مشرف است، و جزیره درست در تنگهای ادامه ...
تمام شب را از سرما لرزیده بودم و صبح، وقتی که رشید، چالهء وسط اتاق تختهای دنگال را پر کرده بود ریم آهن و زغال سنگ و با دم دمیده بود و سرخی خوشرنگ ریم آهنهای افروخته، تو فضای نیمه تاریک اتاق، رنگ مخمل گرفته بود و من کنار چاله نشسته بودم و قلقل کتری بزرگ مسی را شنیده بودم، انگار که تمام سرمای شبانه، که همه تنم را پر ادامه ...