پنج سطر

از هر کتاب

بایگانی برای ‘احمد گلشیری (مترجم)’

من به کومالا آمدم، چون به من گفتند که پدرم، پدرو پارامو نامی، اینجا زندگی می‌کرد. مادرم این را گفت و من قول دادم همین که از دنیا رفت به دیدنش بروم. دستش را فشار دادم تا بداند که این کار را می‌کنم، چون نفسهای آخر را می‌کشید و جا داشت که هر قولی به او بدهم. به من گفت: «حتما به دیدنش برو، می‌دانم که خوشحال می‌شود تو را   ادامه ...

احمد گلشیری (مترجم) خوان رولفو کتاب غیرایرانی نشر فردا

ساعت هشت صبح بود، افسرها، کارمندان و مسافران معمولا به دنبال شبی داغ و خفقان‌آور، تنی به آب می‌زدند و سپس راهیِ کلاه‌فرنگی می‌شدند تا چای یا قهوه بنوشند. ایوان آندره‌ئیچ لائِفسکی، جوانی بیست و هشت ساله، لاغراندام و بلوند، دمپایی به پا و کلاه کارمندان وزارت دارایی به سر، هنگامی که پایین آمد تا به کنار ساحل برود، با آشنایان زیادی برخورد کرد و در این میان دوستش، ساموئیلنکو،   ادامه ...

آنتون چخوف احمد گلشیری (مترجم) انتشارات نگاه کتاب غیرایرانی

پدر آنخل با اندکی تلاش سر برداشت و نشست. با بند استخوانی انگشتان پلکهایش را مالید، پشه‌بند گلدوزی‌شده را کنار زد و همانطور نشسته بر تشک ملافه نشده لحظه‌ای در فکر فرو رفت، دریافت که ناگزیر زنده است و می‌تواند تاریخ و نام معادل آن روز را، از تقویم قدیسان، به یاد بیاورد. با خودش اندیشید: سه‌شنبه، چهارم اکتبر، و زیر لب گفت: «روز قدیس فرانسیس آسیسی.» بی‌آنکه دست و   ادامه ...

احمد گلشیری (مترجم) کتاب غیرایرانی گابریل گارسیا مارکز نشر البرز

سیفلیس این جوری‌یه دیگه. همیشه در حرکته. اگه به حال خودش بذارینش فریاد آدمو به آسمون می رسونه و هزار جور درد بی درمون دیگه به جون آدم میندازه. برای همینه که آدم همیشه باید تو جاده مواظب باشه بلایی از طرف زن ها سرش نیاد. این قانون اوله. از پائولو آفونسو بگیر تا جاهای خیلی خیلی دور دیگه، به خصوص شبا که آدم تو این جاده های کثافت مالرو   ادامه ...

احمد گلشیری (مترجم) انتشارات نگاه خوئائو اوبالدو ریبیرو کتاب غیرایرانی