پنج سطر

از هر کتاب

بایگانی برای ‘کتاب غیرایرانی’

سال ۱۹۰۲، در نیوروشل نیویورک، پدر روی تاج سربالایی خیابان برادویو یک خانه ساخت. خانه سه مرتبه‌ای بود از قلوه‌سنگ قهوه‌ای، با چند اتاق خواب و پنجره‌های شاه‌نشین و یک ایوان توری‌دار. پنجره‌ها سایبان راه راه داشت. خانواده در یک روز آفتابی اول تابستان به این خانهء بزرگ وارد شد و تا چندسال بعد از آن به نظر می‌آمد که ایام عمر همه به خوبی و خوشی خواهد گذشت. بیشتر   ادامه ...

انتشارات خوارزمی ای. ال. دکتروف کتاب غیرایرانی نجف دریابندری (مترجم)

درست است، «کیلگور تراوت» دوباره بازگشته است. به نظر می‌رسید که نتواند چنین کاری را انجام دهد. این نشانه ضعف نیست. خیلی از آدم‌هیا خوب هم نمی‌توانند از پس این کار بر بیایند. *** امروز صبح (شانزدهم نوامبر ۱۹۷۸) نامه‌ای از یک غریبهء جوان به نام «جان فیگلر» اهل «کراون پوینت» به دستم رسید. کراون پوینت به خاطر فرار مشهور سارق بانک، «جان دیلینجر» (در خلال سال‌های رکود بزرگ اقتصادی   ادامه ...

انتشارات سبزان علی شیعه علی (مترجم) کتاب غیرایرانی کرت وانه‌گت

گمان می‌کنم که افراد بسیاری در برخی از استان‌های فرانسه شوالیه‌هایی از خانوادهء والوا را کم و بیش دیده باشند: یکی از این شوالیه‌ها در نورماندی زندگی می‌کرد، یکی دیگر در بورژ به سر می‌برد و یکی هم در سال ۱۸۱۶ در شهر آلانسون شهرت بسیار پیدا کرده بود. جنوب فرانسه هم شاید والوایی برای خود داشت. اما شمارش اعضای این طایفه اهل والوا در این جا اهمیتی ندارد. در   ادامه ...

انوره دو بالزاک کتاب غیرایرانی محمد پوینده (مترجم) نشر اشاره

گرومب گرومب! بادابوووم… ویرانی عظیم!… سرتاسر خیابان کنارهء رودخانه می‌شود خرابه!… همه شهر اورلئان زیر و رو می‌شود و توی گران‌کافه صدای رعد… یک میز کوچک پر می‌زند و هوا را می‌شکافد!… پرندهء مرمری! … می‌چرخد و می‌زند و پنجرهء رو به رو را هزار تکهء ریزریز می‌کند! … همه اثاثه کله‌پا می‌شود و از در و پنجره‌ها می‌زند بیرون و مثل باران آتش پخش می‌شود! پل محکم استوار، دوازده   ادامه ...

کتاب غیرایرانی لویی فردینان سلین مهدی سحابی (مترجم) نشر مرکز

او به سمت گردشگاه سنگفرش ساحل پیچید و جریان باد شدید و گزنده‌ای را که از سوی دریا می‌وزید، احساس کرد. ابرها در آسمان تغییر جهت می‌دادند. با اینکه فردا اولین روز بهار بود، تعجبی نداشت اگر برف می‌بارید. زمستان آن سال طولانی بود و همه بی‌صبرانه مشتاق رسیدن هوای گرم بودند، اما او هیچ اشتیاقی نداشت. او مخصوصا اواخر پاییز از اسپرینگ‌لیک لذت می‌برد. آن موقع سال افرادی که   ادامه ...

انتشارات لیوسا کتاب غیرایرانی مری هیگینز کلارک نفیسه معتکف (مترجم)

ترز عزیز! (چون به من اجازه می‌دهید که شما را مادموازل خطاب نکنم) به قول دوست ما برنار، در عالم هنر خبر مهمی از من بشنوید. عجبا! به سجع درآمد، لیکن آنچه نبه سجع در می‌آید، نه به عقل راست، ماجرایی است که هم‌اکنون برای شما حکایت خوام کرد. پیش خود مجسم کنید که دیروز، پس از آنکه با ملاقات خود مزاحمتان شدم، در بازگشت به خانه با یک «میلورد»   ادامه ...

احمد سمیعی (مترجم) بنگاه ترجمه و نشر کتاب ژرژ ساند کتاب غیرایرانی

نخست همه‌چیز زنده بود. کوچک‌ترین اشیا قلب تپنده و حتی ابرها نام داشتند. قیچی‌ها راه می‌رفتند، تلفن‌ها و کتری‌ها پسرعمو بودند و چشم‌ها و عینک‌ها برادر. سطح گِرد ساعت دیواری شکل صورت انسان بود، هر دانه‌ی نخودفرنگی در کاسه‌ات شخصیتی متفاوت داشت و نرده‌های جلوی ماشین والدینت دهانی خندان بودند. قلم‌ها کشتی‌های هوایی بودند، سکه‌ها بشقاب پرنده. شاخه‌های درختان بازو بودند. سنگ‌ها فکر می‌کردند و خدا همه جا بود. باور   ادامه ...

پل استر خجسته کیهان (مترجم) کتاب غیرایرانی نشر افق

اطراف قبرش در گورستان مخروبه چند نفری از تبلیغات‌چی‌های نیویورکی، که سابق همکارش بودند، جمع شده بودند و از انرژی و ابتکارش یاد می‌کردند و به دخترش نانسی می‌گفتند که همکاری با او تا چه حد لذت‌بخش بوده. چند نفر هم از استارفیش بیچ آمده بودند، از شهرک بازنشستگان جرزی که او از عید شکرگزاری سال ۲۰۰۱ در آن‌جا سکونت داشت – همگی‌شان هم سالمندانی که همین اواخر برای‌شان کلاس   ادامه ...

پیمان خاکسار (مترجم) فیلیپ راث کتاب غیرایرانی نشر چشمه

شوهرم را دیشب کشتم. چرخ دندان‌سازی را کار انداختم و جمجمه‌اش را سوراخ کردم. صبر کردم تا کفتری از جمجمه‌اش بیرون بپرد ولی به جای کفتر یک کلاغ بزرگ و سیاه بیرون آمد. خسته و مانده از خواب بیدار شدم، یا درست‌تر بگویم بدون ذره‌ای میل به زندگی. هرچه سنم بالاتر می‌رود میلم به زندگی کمتر می‌شود. اصلا تمایلی به زندگی کردن داشته‌ام؟ راستش را بخواهید نمی‌دانم، ولی این را   ادامه ...

ایوان کلیما حشمت کامرانی (مترجم) کتاب غیرایرانی نشر نو

غروب گرم یکی از روزهای اوائل ژوئیه جوانی از اتاق کوچک خود که آن را از ساکنان پس کوچهء «س.» اجاره کره بود، به کوچه گام نهاد و آهسته با حالتی تردیدآمیز به سوی پل «ک.» روان شد. هنگام گذشتن از پله‌ها از برخورد با صاحبخانه خود در امان مانده بود. اتاق کوچک او درست زیر سقف خانهء بلند پنج‌مرتبه‌ای واقع شده بود و بیشتر به گنجه می‌مانست تا به   ادامه ...

انتشارات خوارزمی فیودور داستایفسکی کتاب غیرایرانی مهری آهی (مترجم)