پنج سطر

از هر کتاب

Archive for تیر, ۱۳۹۹

غروب سنگینی فضای دکان استاد صفی را پر کرده بود. نه روز بود و نه شب. هوا کدر بود. مثل غباری که با دود درآمیخته باشد. در رنگ غلیظ هوا، سیاهی‌ها و لک و پیش دیوار از نظر گم بودند. کوره‌ی کوچک آهنگری خاموش بودف و مختار ایستاده و در فکر بود. خودش شاید ملتفت حال خود نبود. اما جوری بیصدا و مبهوت بالای سر کوره خشکش زده بود که   ادامه ...

انتشارات گلشایی کتاب ایرانی محمود دولت‌آبادی

پدرم – روی کف اطاق نیمه تاریک و تنگ – زیر پنجره آرمیده و پیراهنی بی اندازه دراز و سفید بتن دارد. انگشتان پاهای برهنه‌اش بطرز عجیبی از هم باز شده و انگشتان دستهای رئوفش نیز که با آرامش تمام بر سینه‌اش گذاشته شده کج و معوج است. چشمان پرنشاطش را دو دایرهء سیاه – دو سکه مسین – کاملا پوشانده، چهرهء مهربانش تیره بنظر می‌آید و دندانهایش که بشکل   ادامه ...

سازمان کتابهای جیبی کتاب غیرایرانی کریم کشاورز (مترجم) ماکسیم گورکی

تو نباید به چیزی که از آسمان می‌آید لعنت بفرستی. باران هم یکی از همان‌هاست. هر قدر که ببارد، رگبار باشد یا باران یخ، نباید به چیزی که از آسمان می‌بارد، لعنت فرستاد. هر کسی این را می‌داند. حتی سلیها. اما با این همه در آن جمعه‌ی اول ماه ژوئن، همان‌طور که در پیاده رو می‌رفت، به زمین و زمان لعنت می‌فرستاد. خیابان به طرز ناامیدکننده‌ای بند آمده بود و   ادامه ...

الیف شافاک کتاب غیرایرانی گلناز غبرایی (مترجم) نشر مهری

من چه گناهی مرتکب شدم که استحقاق چنین عقوبتی را پیدا کردم من دیگر پسری ندارم این آخری که بچه خود من نیست نفرین بزرگ من روی سر او در پرواز است مسافرت… من اسب خود را برای انجام مسافرت خواهم فرستاد مسیو توماس دوست عزیزم ویلیام ترشهام … شما از من درخواست کرده اید که خاطرات خوش خود را در این خزان زندگی که مشیت پروردگار به من لطف   ادامه ...

تورج هاشمی (مترجم) کتاب غیرایرانی والتر اسکات

اینجا دریا به انتها می‌رسد و خشکی آغاز می‌شود. شهر در زیر باران است و منظره‌اش تار دیده می‌شود، آب رود گل‌آلود است، ساحل‌های رود زیرِ آب رفته است. کشتیِ سیاه‌رنگ هایلند بریگید از مسیر تیرهء رود بالا می‌آید و می‌خواهد در اسکلهء آلکانتارا لنگر بیندازد. این کشتی بخار انگلیس، که متعلق به رویال میل لاین است، دائما در بین لندن و بوئنوس آیرس در رفت و آمد است، و   ادامه ...

انتشارات هاشمی ژوزه ساراماگو عباس پژمان (مترجم) کتاب غیرایرانی

وقتی که عموی من سرهنگ یگورایلیچ روستانفر، ارتش را ترک کرد و به روستای استپان چیکوو از املاکی که به میراث برده بود، نقل مکان کرد، برای همیشه طوری در آن‌جا اقامت گزید که گویی در طول عمر خویش یک ارباب واقعی ساکن روستا بوده و هرگز املاک خویش را پیش از آن ترک نکرده است. طبیعت‌هایی وجود دارند که از همه کاملا خرسندند و به همه چیز عادت می‌کنند.   ادامه ...

انتشارات جامی فیودور داستایفسکی کتاب غیرایرانی مهرداد مهرین (مترجم)

هر روز صبح هَت که بیدار می‌شد، روی دستک ایوان پشت خانه‌اش می‌نشست و داد می‌زد: «تازه چه خبر، بوگارت؟» بوگارت توی تختخوابش غلتی می‌زدو زیر لب، چنانکه هیچ کس نمی‌شنید، مِن مِن می‌کرد: «تازه چه خبر، هت؟» اینکه چرا بوگارت صدایش می‌زدند یک راز بود، اما به نظرم هَت بود که این لقب را به او داد. نمی‌دانم یادتان می‌آید کی فیلم کازابلانکا را ساختند. همین سال بود که   ادامه ...

کتاب غیرایرانی مهدی غبرایی (مترجم) نشر نیماژ و. س. نایپل

کنار دکه‌ی چای‌فروشی، آقا و خانم داس، بر سر این که چه کسی تینا را به توالت ببرد، حرفشان شد، اما وقتی آقای داس یادآوری کرد که شب قبل، او تینا را به حمام برده، خانم داس به ناچار کنار آمد. آقای کاپاسی از توی آینه‌ی جلو دید که خانم داس پاهای بی‌مویش را از صندلی عقب بیرون کشید، از امباسادور بزرگ سفیدرنگ پیاده شد و بی اینکه دست دخترک   ادامه ...

امیرمهدی حقیقت (مترجم) جومپا لاهیری کتاب غیرایرانی نشر ماهی