پنج سطر

از هر کتاب

Archive for تیر, ۱۴۰۰

شوهرم را دیشب کشتم. چرخ دندان‌سازی را کار انداختم و جمجمه‌اش را سوراخ کردم. صبر کردم تا کفتری از جمجمه‌اش بیرون بپرد ولی به جای کفتر یک کلاغ بزرگ و سیاه بیرون آمد. خسته و مانده از خواب بیدار شدم، یا درست‌تر بگویم بدون ذره‌ای میل به زندگی. هرچه سنم بالاتر می‌رود میلم به زندگی کمتر می‌شود. اصلا تمایلی به زندگی کردن داشته‌ام؟ راستش را بخواهید نمی‌دانم، ولی این را   ادامه ...

ایوان کلیما حشمت کامرانی (مترجم) کتاب غیرایرانی نشر نو

از پی هفت سال خشکسالی، اینک دیوانه سه روز بود مدام می‌بارید و طوبی با جارو به جان حوض افتاده بود تا لجن چسبانک و خشکیده هفت سال را از دیواره‌هایش بتراشد و سطل آب را به پاشویه بریزد تا به باغچه برود و باغچه را پر کند، و خاک، خاک تشنه در اسارت رویای آب اینک در رحمت آب غرق شود. دو زن حاج مصطفی از پشت پنجره به   ادامه ...

انتشارات اسپرک شهرنوش پارسی‌پور کتاب ایرانی

غروب گرم یکی از روزهای اوائل ژوئیه جوانی از اتاق کوچک خود که آن را از ساکنان پس کوچهء «س.» اجاره کره بود، به کوچه گام نهاد و آهسته با حالتی تردیدآمیز به سوی پل «ک.» روان شد. هنگام گذشتن از پله‌ها از برخورد با صاحبخانه خود در امان مانده بود. اتاق کوچک او درست زیر سقف خانهء بلند پنج‌مرتبه‌ای واقع شده بود و بیشتر به گنجه می‌مانست تا به   ادامه ...

انتشارات خوارزمی فیودور داستایفسکی کتاب غیرایرانی مهری آهی (مترجم)

این فکر روزی به سرم زد که دندانهای مصنوعی تازه‌ام را گرفتم. صبح آن روز را خوب به خاطر دارم. حدود ساعت یک ربع به هشت درست بموقع و قبل از اینکه بچه‌ها پیش‌دستی کنند از رختخواب بیرون پریدم و خودم را به حمام رساندم. یک صبح سرد و زنندهء ماه ژانویه بودو آسمان گرفته و خاکستری رنگش به زردی می‌گرایید. از پنجرهء گرد حمام بیرون را می‌دیدم. ده حیاط   ادامه ...

انتشارات شقایق جورج اورول کتاب غیرایرانی محمود رستمی جم (مترجم)

برجهای شهر «زنیط» بر فراز مه صبحگاهی سر برکشیده بودند، برجهایی زمخت از فولاد و سیمان و آهک، به ستبری صخره و به ظرافت میلهء نقره. این برجها نه قلعه بودند نه کلیسا، بلکه ساختمانهایی اداری بودند، بی‌پیرایه و زیبا. مه بر بناهای فرسودهء نسلهای پیشین دل می‌سوزاند: بر پستخانه با آن شیروانی توفال‌دار کج و کوله‌اش، بر مناره‌های آجری قرمز خانه‌های کهنهء بیقواره، بر کارخانه‌ها با پنجره‌های  حقیر و   ادامه ...

انتشارات نیلوفر سینکلر لوییس کتاب غیرایرانی منوچهر بدیعی (مترجم) نشر چشمه

در قصر تازه‌ی امپراطور روس، شب‌نشینی مجللی برپا شده بود، که درآن رجال دولتی و افسران ارشد نظامی همراه با زنان و دختران خود شرکت نموده بودند. ژنرال کیسوف، به مرد نظامی قدبلندی نزدیک شد، و آهسته گفت: – یک تلگرام تازه‌ای از شهر “تومسک” رسیده است. – آیا، این خبر درست است که از “تومسک” بطرف حاوز خط تلگراف قطع گردیده است؟ – دیروز چنین خبری بدست ما رسیده   ادامه ...

انتشارات ارغوان ایرج حیدری (مترجم) ژول ورن کتاب غیرایرانی

موسیو ژان که همه «ماریوس» صدایش می‌کردند، کلاهی کپی بر سر، کتی چرمی بر تن و کفشهایی زمخت به پا داشت. چشمهای زیبایش اندکی اندوهبار بود و اغلب متفکرانه ساقهء علفی را به دندان می‌جوید. او مدالهای زیادی داشت: صلیب جنگی ۱۹۱۸-۱۹۱۴ و ۱۹۴۰-۱۹۳۹، در کنار آن، مدال نهضت مقاومت، مدال داوطلبان و مدال سپاس میهن، که همه به نیم‌تنه‌اش آویزان بودند و هر گاه که با عجله راه می‌رفت،   ادامه ...

اعظم نورائی (مترجم) انتشارات دنیای مادر رومن گاری کتاب غیرایرانی

و بعد از این همه سال، دوباره در وطن بودم. در میدان اصلی که در دوران کودکی، پسربچگی و جوانی به دفعات بی‌شمار از آن عبور کرده بودم ایستاده بودم، و هیچ احساسی نداشتم. به تنها چیزی که می‌توانستم فکر کنم این بود که آن فضای مسطح، با برج مخروطی تالار شهرداری آن (مانند سربازی با کلاه‌خودی قدیمی) که بر فراز بامها قد برافراشته بود، به محوطهء عظیم میدان سان   ادامه ...

انتشارات روشنگران و مطالعات زنان فروغ پوریاوری (مترجم) کتاب غیرایرانی میلان کوندرا

آقای ورلاک بامدادان که بیرون می‌رفت دکان خود را اسما به برادر زنش می‌سپرد. این کار شدنی بود، چرا که در هر موقع روز چندان داد و ستدی نمی‌شد، و در عمل پیش از فرارسیدن شامگاه هیچ داد و ستدی نبود. آقای ورلاک چندان در بند داد و ستد ظاهری خود نبود و از اینها بالاتر زنش به برادر زنش سرپرستی می‌کرد. دکان کوچک بود، و همچنان بود منزل. این   ادامه ...

انتشارات بزرگمهر پرویز داریوش (مترجم) جوزف کنراد کتاب غیرایرانی