پنج سطر

از هر کتاب

Archive for اردیبهشت, ۱۳۹۸

خون همه جا را فرا گرفته بود و او داشت بسمت آن دختر می‌آمد. کی‌سی، دختر کوچک رئیس جمهور جیغ کشید و ازاتاق خواب بیرون دوید. مردی که ما سک مخصوص اسکی بصورت داشت پرید دنبال او و گفت: «برگرد بیا اینجا!» کی‌سی در حالی که لباس خوابش به پرواز درآمده بود بطرف انتهای راهرو دوید و همچنان که بواسطه انقباضات ماهیچه‌ای، قفسه سینه‌اش به بالا و پائین می‌رفت نفسش   ادامه ...

آیریس جنسن کتاب غیرایرانی مسعود وکیلی (مترجم) نشر علم

ماروخا پیش از اینکه سوار بر اتومبیل شود، از فراز شانه، نگاهی به عقب انداخت تا مطمئن شود کسی او را تعقیب نمی‌کند. ساعت نوزده و پنج دقیقه به وقت بوگوتا بود. هوا از یک ساعت پیش تاریک شده و پارک ملی فاقد روشنایی مناسب بود. درختان بی‌برگ، همچون ارواح، در آسمان تیره و اندوهبار، به نظر می‌رسیدند، ولی حالت تهدیدآمیز نداشتند. علیرغم موقعیت مناسب اجتماعی، روی صندلی پشت سر   ادامه ...

کتاب غیرایرانی کیومرث پارسای (مترجم) گابریل گارسیا مارکز نشر علم

کاسل، از بیش از سی سال پیش، که به عنوان کارمندی جوان به دستگاه پیوسته بود، ناهار خود را در میخانه‌ای پشت خیابان سینت جیمز، نه چندان دور از اداره، صرف می‌کرد. وقتی از او می‌پرسیدند چرا آنجا ناهار می‌خورد، به کیفیت عالی سوسیسها اشاره می‌کرد، شاید آبجوی دیگری را بر آبجوی واتنی ترجیح می‌داد، اما کیفیت سوسیسها آن را جبران می‌کرد. همیشه آماده بود تا راجع به اعمال خود،   ادامه ...

احمد میرعلایی (مترجم) کتاب غیرایرانی گراهام گرین نشر رضا

با یک عده آسمون‌جل دیگر به دام پلیس افتادم. تو زیرزمین تاریکی حبسمان کرده بودند. نه کتک خورده بودم و نه چاقوی جلدداری را که عادت داشتم همیشه همراهم باشد، ازم گرفته بودند. بعد از سه روز و سه شب آلمانها تحویلمان گرفتند. حالا … حالا دیگر وضع بهتر بود. دستکم از آن زیرزمین نمور و موشهایش راحت شده بودیم. دلم میخواست از خوشحالی بزنم زیر آواز، ولی ساکت بودم   ادامه ...

انتشارات کاوش زاهاریا استانکو کتاب غیرایرانی محمدعلی صوتی (مترجم)

اوّلین چیزی که می‌توانم بگویم، این است که در طبقه‌ی ششم ساختمانی زندگی می‌کردیم که آسانسور نداشت و این برای رزا خانم با اهمه‌ی وزنی که به این‌ور و آن‌ور می‌کشید – آن هم فقط با دو پا – با همه‌ی ناراحتی و دردهایش، یک بهانه‌ی دائمی برای درددل بود. هروقت که بهانه‌ی دیگری برای ناله و شکوه نداشت – آخر، یهودی هم بود – این را به یادمان می‌آورد.   ادامه ...

رومن گاری کتاب غیرایرانی لیلی گلستان (مترجم) نشر ثالث

مدرسه شبانه‌روزی دخترانه (رایت دربی)، هیجده میل از شهر (لان‌ست) فاصله داشت. این مدرسه دارای چند اطاق بود که یکی از اطاقهای بزرگ آن، مختص تدریس بود. از این اطاق، علاوه بر تدریس، بعنوان اطاق نشیمن نیز استفاده میشد. اطاق مزبور دو در بزرگ داشت و بسیار تمیز و مرتب بود. علاوه بر یک میز تحریر، دو نیمکت بزرگ و چند صندلی نز آنجا قرار داشتند. مدرسه شبانه‌روزی مزبور، توسط   ادامه ...

انتشارات مطبوعاتی بامداد کتاب غیرایرانی گیورگیس آقاسی (مترجم) لیلیان هلمن

مردی که همه‌چیز همه‌چیز همه‌چیز داشت با وحشت چشمهایش را باز کرد. وقتی خواب بود هیچ چیزش نبود. زیر بارانی از زنگ خوش‌آهنگ ساعت‌ها از خواب بیدار شد. وقتی خواب بود هیچ چیزش نبود. صد ساعت شماطه‌دار، بیش از صد آونگ کوچک، هزار ساعت شماطه‌دار، بیش از هزار ساعت شماطه‌دار، همه‌شان در یک زمان آغاز به زنگ زدن کرده بودند. یک آونگ گلوله‌ای شکل با صفحه‌ای از اعداد لاتین پشت   ادامه ...

انتشارات کتاب مهناز کتاب غیرایرانی لیلی گلستان (مترجم) میگل آنخل آستوریاس

به تو می‌گویم حیوان نیست! صدای پارس سگ را گوش بده! باید یک آدم باشد.» زن به تیرگی سیرا چشم دوخت. مردی که به رسم سرخپوستان نشسته بود و غذا می‌خورد، و بشقاب سفالی زمختی در دست راست و سه تکه تورتیلا در دست دیگر داشت، گفت: «اگر سربازها باشند چه؟» زن پاسخی نداد، همه حواسش به بیرون کلبه بود. سمضربهء اسبها در معدن سنگ نزدیکدست طنین‌انداز می‌شد. سگ دوباره   ادامه ...

انتشارات نگاه فرشته مولوی (مترجم) کتاب غیرایرانی ماریانو آثوئلا نشر چکامه

مادرم گفت: «می‌خواهم یک چیزی بهت بگم که نباید به کسی بگی. در چین پدرت یک خواهر داشت که خودکشی کرد. خودشو انداخت تو چاه مزرعه. ما همیشه می گیم پدرت فقط برادر داشت چون مثل اینه که اون خواهره هرگز به دنیا نیومده باشه.» «در سال ۱۹۲۴ چندروز بعد از این که دهکدهء ما برای هفده نفر جان به سرعت جشن عروسی گرفت – تا مطمئن که جونهایی که   ادامه ...

انتشارات اسپرک پرویندخت بیگلری (مترجم) کتاب غیرایرانی مکسین هانگ کینگستون

به راستی که در یک سرزمین، چندین دنیا وجود دارد. اگر در رشته کوههای «آردن» بچرخیم، در آنها نه یک جنگل، صدها جنگل میبینیم، در نواحی شمال با سرحد رود راین، یا بندر آنورس صدها تپه و دشت بارور و آبهای پهناور، قناتها و رودها و خلیجها می بینیم، در حالیکه در قلب شهرها و در میان میدانهای خلوت مجسمه هایی سر برافراشته است که هم ترس و هم حس   ادامه ...

آندره دوتل شرکت سهامی کتابهای جیبی کتاب غیرایرانی لیلی امیرارجمند (مترجم)